گمان میکنم من از مصادیق حقیقی عبارت کوبیدن و از نو ساختن» باشم، آنچنان که بایستی یک آنچه گذشت چندین ساعته برای زندگیام در این یک سال اخیر تدوین کنم. ساعاتی که یک طوفان میآید و همه چیز را با خود میبرد و یک دنیا نیستی به جا میگذارد، ساعاتی که زلهای زندگانیام را میلرزاند و ستونهای عقایدم و آجرهای سبک فکریام را فرو میریزاند. یحتمل وبلاگنویسانی که از همان ابتدا مرا میخواندند، متوجه این تغییر دویست و هفتاد درجه شده باشند. (این پست هشتصد و شصت و یکمی است، در حالیکه کمتر از دویست و پنجاه مطلب در وبلاگ قابل مشاهده است و این یعنی بیش از دو سوم نوشتههایم آرشیو است. اما باز هم تفاوت نوشتار در مطالب سال گذشتهام نسبت به امسال مشهود است). اینکه پله به پله از حقیقت دور یا نزدیک میشوم را هنوز نمیدانم، تنها میدانم از این دگرگونی راضیام، در پی این تغییرات، مدتهاست یک صدایی میگوید که این وبلاگ را درست مانند وبلاگ پیشینم رها کنم و بروم، اما مدام نخهای محکم نامرئیای، مرا باز میگرداند، به اینجا، به وطنم، که کشور هر کاتبی نوشتههایش است، هرچند مانند من جز مشتی لاطائلات چیزی ننویسد. امروز وبلاگی در بلاگ اسکای ایجاد کردم، اما دیدم آن چیزی نیست که در آن بگنجم. وبلاگ دیگری نیز در بلاگفا ایجاد کردم و حتی چند نوشته نیز در آنجا بارگذاری کردم، اما باز هم آنی نبود که میخواستم و از اقبال یا ادبارم، مجددا به اینجا بازگشتم. راستی، چند وقت پیش گفته بودم دلم میخواهد تمام کتابهای نشر بیدگل را در کتابخانهام داشته باشم، شاید چون هیچ یک از کتب این نشر را نخوانده بودم. ولی حقیقتا این آرزوهای مهمل از کجا در خیال من سردرمیآورند؟ به نظر منِ امروزم، اکثر کتابهای نشر بیدگل مزخرف است و تنها طراحی و تبلیغات خوبی دارند. قیمتهایشان هم رسما ی است. این از این. یک مطلب دیگر هم اینکه در همین اثنایی که برخی به زندگی در سیارات دیگر فکر میکنند، عدهای هنوز در سوال آیا واکسن خوب است یا بد است واماندهاند و حقیقتا از شماست که بر شماست.
- عنوان: نام کتابی از مرتضی آوینی.
درباره این سایت